سوغاتی
سوغاتی خانم فولادچنگ از مشهد برای طبیب دوار
تا اطلاع ثانوی کلاس تعطیل است، استاد نمی آیند...
همه ی ما بچه های یک کلاس هستیم، شاگرد زرنگ داریم، بچه ی کم تلاش هم داریم؛ گفتند: که همه ی شما باید به هم کمک کنید، باید با هم بالا بیایید.
تک تک شما برای جاری بودن این حرکت مسئول هستید.
تا حالا معلم های زیادی داشتیم، چارت درسی داشتیم ولی هر بار بچه ها با شیطنتشان کتاب ها را تحریف می کردند، دوباره معلم دیگری می آمد و برنامه ی درست را گوشزد می کرد. تا آخرین معلم کتابی آورد که هیچ تبدیل و تحریفی در آن راه نداشت، حتی بعد از آن با اینکه کتاب تدوین شده بود و تحریف درآن راه نداشت ولی باز برایمان معلم فرستادند، تک تک آمدند سر کلاس، ولی هر بار جلوی جریان گرفته می شد.
دوازدهمین معلم دیگر اجازه نداشت بیاید سر کلاس.
هنوز منتظِر است و منتظَر. او نیامده است چون ما هنوز سر به دنیاییم(هواییم)، سر به راه نشدیم، زیر بار درس و کلاس نمی رویم، از تکلیف و مسئولیت می ترسیم!
یعنی هنوز 313 شاگرد زرنگ پیدا نشده است.
معلم از دور تک تک بچه ها را می یابد، کمکشان می کند، ولی آنجایش دردآور است که هنوز او را معلم نخواندیمش.
معلم کلاس منتظر است، منتظر است که بیاید و شاگرد بپروراند، او کار ندارد که کجا ایستاده ایم فقط می خواهند که نمانیم و نایستیم.
قرار بگذاریم که هر کسی از ما روی هر پله که ایستاده دستش را دراز کند و زیر دستی اش را بالا بکشد. قرار است که نایستیم. بیایید هوای یکدیگر را بیشتر از پیش داشته باشیم .
تبصره؛
نهراسیم که با گرفتن دست یک فقیر فقیر شویم.
اللهم صل علی حجتک و ولیک، القائم فی خلقک، صلاه تامه نامیه باقیه ، تعجل بها فرجه و تنصره بها و تجعلنا معه فی الدنیا و الاخره( زیارت مخصوص امام رضا علیه السلام)
سوغاتیت خیلی خوب بود...