طبیب دوار

جمع دانشجویان علوم پزشکی مدرسه قرآن و عترت دانشگاه تهران

جمع دانشجویان علوم پزشکی مدرسه قرآن و عترت دانشگاه تهران


اردوی علمی - زیارتی مشهد (بیستم تا بیست و سوم بهمن ماه)
طبیب دوار
طبقه بندی سوره ها

فاطر السماوات والارض

يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۴ ب.ظ
پیرامون آیه ۱۰سوره مبارکه ابراهیم
جمله" أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" برهان بر اثبات توحید ربوبیت باشد، و جمله" یَدْعُوکُمْ ..." برهان بر اثبات رسالت و حقانیت ادعاى انبیاء، زیرا اگر جمله اولى، صرفا علیه انکار کفار بوده و هیچ جنبه برهانى نداشته باشد، دیگر احتیاجى نبود که وصف" فاطر" را بیاورد و آوردن وصف مذکور، براى این است که شک در ربوبیت او را بکلى از بین ببرد. توضیح اینکه:در اولین تعقل و درکى که از این عالم مشهود مى‏کنیم که از موجودات تالیف شده و هر یک از آن موجودات، در حد خود، محدود و جداى از غیر خود هستند، و هیچ یک از موجودات و اجزاى آنها وجودشان از خودشان و قائم به ذات خودشان نیست، چون اگر قائم به ذات خود بودند نه دستخوش دگرگونى مى‏شدند، و نه نابود مى‏گشتند، مى‏فهمیم که این موجودات و اجزاى آنها و هر صفت و آثارى که جنبه هستى و وجود دارد، از دیگرى و مال دیگرى است، و این دیگرى همان کسى است که ما خدایش مى‏نامیم، و او است که این عالم و اجزاى آن را ایجاد کرده، و براى هر یک حد و مرزى جداى از دیگرى قرار داده است، پس باید خود او، موجودى بدون حد باشد، و گرنه خود او هم محتاج به ما فوقى است که او را محدود کرده باشد، و نیز مى‏فهمیم که او واحدى است که کثرت نمى‏پذیرد، چون کسى که در حد نمى‏گنجد، متعدد هم نمى‏شود و باز مى‏فهمیم که او با اینکه یکتا است، تمامى امور را همانطور که ایجاد کرده تدبیر هم مى‏کند، زیرا او مالک وجود آنها و همه امور مربوط به آنها است، و کسى در هیچ چیز شریک او نیست- زیرا هیچ موجودى غیر او، مالک خودش و غیر خودش نیست- پس او رب هر چیزى است، و غیر او هیچ ربى نیست، هم چنان که او ایجاد کننده هر چیزى است و هیچ موجودى غیر او نیست. این برهان برهانى است تمام عیار، و در عین حال ساده و همه کس فهم، و هر انسانى که با فطرت و و جدان خود بفهمد که این عالم مشهود و محسوس، حقیقت و واقعیتى داشته، و آن طور که سوفسطائیان پنداشته‏اند صرف وهم و خیال نیست،، با این برهان، توحید الوهیت و ربوبیت را به آسانى اثبات مى‏کند، و به همین جهت قرآن کریم در آیات مورد بحث که در مقام بحث با بت‏پرستان است، این برهان را ایراد کرده است. یکى از سنت‏هاى الهى این است که هر موجودى را به سوى کمال و سعادت نوعی ‏اش هدایت نماید، و انسان یکى از انواع موجودات و یکى از مشمولین این هدایت است، و عنایت الهى، ایجاب مى‏کند که او را هم به سوى سعادت زندگیش هدایت نماید، و چون زندگى او، یک زندگى جاودانه و همیشگى است، و محدود به حدود دنیا و ختم پذیر به رسیدن مرگ نیست، قهرا سعادت زندگى او هم، به این خواهد بود که در دنیا به نحوى زندگى کند که زندگى او را تا ابد قرین سعادت نماید، و آن به این است که در این دنیا، بر اساس تعدیل قوا، قدم بردارد، یعنى در بهره‏مندى از متاعهاى دنیوى، از خوردنى‏ها و آشامیدنیها و شهوات جنسى و غیر ذلک، همه قواى خود را متمتع سازد، نه اینکه یکى را اشباع نموده دیگرى را بى بهره سازد، و این قسم زندگى را همان عقاید حق و اعمال صالح تامین مى‏کند و در آخرت هم بوسیله همین عقائد و اعمال داراى زندگى خوشى خواهد بود. هر چند که خداوند انسان را مجهز به فطرت کرده، و آن فطرت همواره عقاید حق و اعمال صالح را به او گوشزد مى‏کند، لیکن از آنجایى که از جهت دیگر، او این سرشت را هم دارد که باید بطور اجتماعى زندگى کند، و زندگى اجتماعى هم او را وادار بر پیروى هوا و هوسها، و ظلم و فسق مى‏کند، لذا تنها داشتن فطرت کافى نیست، که او را بر پیروى روش‏هاى حق و عدل وادار سازد، و براى همیشه در عقاید حق و اعمال صالح استوار بماند، و گرنه، باید اصلا گناهى موجود نشده و هیچ فردى از افراد و اجتماعى از اجتماعات، فاسد نگردد چون همه مجهز به فطرت هستند، پس اینکه مى‏بینیم بعضى از افراد با داشتن فطرت، منحرف مى‏شوند مى‏فهمیم که داشتن فطرت تنها کافى نیست. عنایت الهى اقتضاء مى‏کند که خصوص نوع انسانى را علاوه بر فطرت که همواره او را به سوى صلاح و سعادت دعوت مى‏کند، به یک داعى دیگر نیز مدد کند که او هدایت الهى را از درگاه خداى تعالى گرفته، به بندگان مى‏رساند، و آن داعى، همان مقام نبوت است که دارنده آن، در مقامى از پاکى قرار دارد که به خاطر آن مقام عقاید حق و عمل صالح، برایش کشف مى‏شود، به این معنا که رابطه وحى با او برقرار گشته و با غیب، سر سخن باز مى‏کند، و دستوراتى که پیرویش ضامن سعادت فرد و اجتماع در دنیا و آخرت است مى‏گیرد. اما سعادت دنیا، بخاطر این که مکررا گفته‏ایم که: میان معصیت‏ها و ظلم‏ها، و میان خوارى و عذاب الهى که آخرش هلاکت است، رابطه‏اى قطعى وجود دارد، بطورى که اگر فساد، در اجتماعى راه پیدا نکند، و همواره بر طبق صلاح فطرى قدم بردارند، هرگز دچار هلاکت نمى‏شوند، و عذاب و خوارى بدون خبر، ایشان را گریبان‏گیر نمى‏شود، و در نتیجه آن مقدار از عمر طبیعى که برایشان مقدر شده در کمال خوشى و سعادت مى‏گذرانند. و اما سعادت آخرت، زیرا پیروى دعوت الهى و به عبارت دیگر، ایمان و تقوى، دل انسان را به هیاتى صالح در مى‏آورد، و آلودگى‏هاى نفس را مى‏شوید و در نتیجه زندگى آخرتیش هم قرین سعادت مى‏شود. پس ربوبیت خداى تعالى براى هر موجودى، همانطور که اقتضاء مى‏کند آن موجود را به بهترین وجهى تدبیر نموده و به سوى بهترین سعادت رهبرى کند، این اقتضاء را نیز دارد که در امر آدمیان هم اعتنایى نموده، رسولانى از خود ایشان به سویشان گسیل دارد، تا هر قومى را به زبان خودش به سوى ایمان و عمل صالح دعوت کنند، تا بدین وسیله سعادت دنیا و آخرتشان تامین بشود، اما سعادت دنیا به این است که از عذاب و انقراض و عقابهاى دودمان برانداز محفوظ باشند و سعادت آخرت به این است که، به مقدار ایمان و عمل صالحشان، شامل مغفرت الهى گردند.
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۱۲
طبیب دوار

نظرات  (۱)

سلام.ممنون از استدلال خوبتون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی